×
We use cookies to ensure you get the best experience on our website. Ok, thanks Learn more

gegli

پرندهء آتش

× تاريخچه پروازواينكه آدمي به چندصورت پروازميكند
×

آدرس وبلاگ من

ashiyaneh.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/ahamed

دیداریار

زير طاق يك شب دلگير و سرد در ميان بستر اندوه و درد با دلي افسرده و چشمان تر مثل هر شب منظر مانده به در دل غم تنهايي ام را مي سرود هق هقم ساز غم دل گشته بود چون شباهنگي دل تنهاي من مرثيه مي خواند از فرداي من باز هم فرداي جانسوزي دگر تيره تر از هر شبم روزي دگر دل ميان ناله و آه و فغان اي به صحراي جنون ليلاي ما داغ هحرت مانده بر دلهاي ما چند سوزم از فراق روي تو چند بويم گل به ياد بوي تو شب فكنده سايه بر آمال ما كيست تا آگه شود از حال ما اي جمالت آفتاب نيم روز بيش از اين ما را به هجرانت نسوز پرده از رويت بگير اي آفتاب بر شب تاريك مسكينان بتاب ما غريب و دردمنديم در جهان كشت ما را تيغ ظلم ظالمان با تو هستم با تو اي صاحب زمان با تو اي محبوب كل عاشقان ناله ها دارد دل پر درد من شمه اي بشنو از آه سرد من شد زمين ويرانة بيداد و كين مهرباني رخت بسته از زمين بس كه گشته خانة ايمان خراب هيچ فريادي نمي گيرد جواب ياري از ياري نمي بيند كسي خواب بيداري نمي بيند كسي خلق برده سر به جيب درد و غم سينه ها مي سوزد از داغ ستم سينه ها گرديده زندان نفس در نمي آيد صدا از هيچكس مهديا حق ياوران بي ياورند در طريق حق پرستي بي سرند مهديا اين ظلم عالم گير چيست سلطة زور و زر و تزوير چيست مي رسد هر دم از اكناف زمين بانگ يا للمسلمين للمسلمين آه اي سلطان بي همتاي ما ناجي از ديده نا پيداي ما با فقيران هيچكس هم كاسه نيست سفرة مستضعفين هر شب تهي ست ديو فقر كرده مهيا خويش را تا خورد هر شب بسي درويش را مهديا من قرن ها را ديده ام بارها زهر بلا نوشيده ام قرنها ماندم به كنج بي كسي تا مگر روزي به فريادم رسي من هزاران ناقه ديدم بي نشان سربريده از تبار صالحان بر سر هر ناقه كفتاري پليد سينه حق را به دندان مي دريد گرگهايي ديده ام در جلد ميش تشنة خون برادرهاي خويش اي محمد صورت و حيدر صفت قبضة تيغ عدالت در كفت هر طرف كاخي به پا كرده فساد تكيه بر آن داده ديوي بد نهاد باز در عالم يزيدان پليد برده سر در آخور هل من مزيد هر يزيد ملحدي ضحاك وار از فساد و ظلم بر كتفش دو مار مي شود هر شب خوراك آن دو مار مغز صدها كودك كاوه تبار اي نثار خاك پايت جان ما رفت بر باد ستم ايمان ما پاي غيرت در غل و زنجير شد آب درياي شرف تبخير شد اندكي ديگر نمانده از شرف گر نيايي مي شود آن هم تلف گر بيايي دردها درمان شود فصلها فصل گل ايمان شود با تو هستم با تو اي صاحب زمان با تو اي درياي مهرت بي كران اي انيس و مونس درماندگان دردمندان را طبيبي مهربان در هجوم گرگهاي بي امان گلة احرار مانده بي شبان نيست موسايي برد ما را به نيل كو ابابيلي بر اين اصحاب فيل كو محمد تا كند فتح الفتوح در ميان جسم ما آيد چو روح بي علي مانده دگر محراب دل كشتي ايمان ما مانده به گل كعبة دلهاي ما ويرانه است جايگاه نور حق بتخانه است اندك اندك هق هق تنهاي ام گشت آهنگ خوش لالاي ام جام چشمم پر شد از مستي خواب تا مگر آيد به خوابم آن جناب خواب ديدم ، خواب صبحي پايدار خواب يك صحرا پر از عطر بهار خواب رقص لاله ها در بزم نور خواب گندم زارهاي بي غرور خواب كوهستان سبز و سرفراز خواب اشك چشمه هاي رمز و راز خواب ديدم خواب صدها سرو ناز اقتدا كرده به كوهي در نماز خواب ديدم بي كسي برچيده شد پرده ها افتاد و جانان ديده شد آفتابش پردة شب را دريد صبح اميد از رخش آمد پديد ناز مي كرد قامتش بر سرو ناز ذوالفقاري داشت در كف چاره ساز خواب ديدم در دل رنگين كمان ميم و حاء و ميم و دالي را عيان از دهان خاك تا عرش برين مي شنيدم نغمه هاي دلنشين در ميان نغمه هاي دلنشين نغمه خورشيد را بود اين طنين مرحبا جانان كه افكنده نقاب تا بسوزاند چو من صد آفتاب چون برون از پرده آمد نور ناب ((آفتاب آمد دليل آفتاب)) آمد آمد آن بهار آرزو احمد ثاني به اخلاق نكو آمد آن ياري كه ياري پرور است در عدالت مرتضاي ديگر است سرخوش از اين خواب بودم تا سحر جانم از بانگ اذان شد با خبر تا گشودم چشم بر روز دگر باز غم بود و من و چشمان تر باز هم تكرار يك آغاز سرد بر تن هرلحظه اش تبخال درد در گلويم باز بغضي خانه كرد باز بايد خون دل پيمانه كرد باز بايد چون شباهنگي شوم دوره گرد كوي دلتنگي شوم بيش از اين ديگر نگويم بهتر است بعد از اين بايد به اميدي نشست شايد اين شام سيه گردد سپيد از محاق آيد برون ماه اميد اين خزان آرزو گردد بهار قسمت عاشق شود ديدار يار پرستو
سه شنبه 23 خرداد 1396 - 11:02:27 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
× برای این پست نظرات ارسالی پس از تایید مدیر وبلاگ به نمایش در خواهند آمد

آخرین مطالب


التفات کن


بزم مقرب


خواب نوشین


پنج اصل


لعنت ابدی و قصاید امشب و غزلها


آینه سایه پوشید در قهقه افتاد


طوفان


گل نرگس نفس نفس منصور


بادکردن پوست زمان


شعرمحرم بحران دستها از حامدرحمتی


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

140182 بازدید

402 بازدید امروز

548 بازدید دیروز

3602 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements