×
We use cookies to ensure you get the best experience on our website. Ok, thanks Learn more

gegli

پرندهء آتش

× تاريخچه پروازواينكه آدمي به چندصورت پروازميكند
×

آدرس وبلاگ من

ashiyaneh.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/ahamed

يك متن تاريخي

سيصد گل سرخ، يك گل نصراني

مـا را زسـر بريـده مـي تـرسـانـي

گـر مـا ز سـر بريـده مي ترسيديم

در مجلس عاشـقان نمي رقصيديم

در محفل عاشقان خوشا رقصیدن

  دامن زبساط عافیت برچیدن

در دست سر بریده ی خود بردن

  در یک یک کوچه کوچه ها گردیدن

هرجا که نگاه می کنم خونین است

  از خون پرنده ای گلی رنگین است

در ماتم گل پرنده می موید و گل

  از داغ دل پرنده داغ آجین است

فانوس هزار شعله اما در باد

می سوزد و سرخوش است و چین واچین است

یعنی که به اشک و مویه خود گم نکنی

از عشــــق هر آنچه می رسد شیرین است

  سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی

  ما را ز سر بریده می ترسانی

ما گر زسر بریده می ترسیدیم

  در محفل عاشقان نمی رقصیدیم

  در آتش و خون پرنده پر خواهد زد

بر بام بلند خانه پر خواهد زد

امشب که دوباره ماه بالا آمد

می آید و باد پشت در خواهد زد

یک ساقه ی سبز در دلم خواهد کاشت

مهتـــاب بر آن شبنم تـر خواهد زد

صد جنگل صبح در هوا می شکفد

خورشیـــــد به شاخه ها شرر خواهد زد

،ازمیرزا آقا خان کرمانی است، سیصد گل سرخ و یک گل نصرانی ما را ز سر بریده می ترسانی؟!... ابروی کشیده تو را سنجیدیم! شمشیر نشان دادی و برقش دیدیم!! تا ظن نبری که ما به خود لرزیدیم: گر ما ز سر بریده می ترسیدیم در کوچه عاشقان نمی گردیدیم در مجلس عاشقان نمی رقصیدیم.. دوره مشروطه گفته شده اما محمد اصفهاني كه شعرمزارراگفته تكميلش كرده آفتاب به سر درخت ناربندان است .........عاشق به میان کوچه سرگردان است سیصد گل سرخ و یک گل نصرانی ....................ما را زِ سرِ بریده می ترسانی؟ گر ما زِ سرِ بریده می ترسیدیم.......................در کوچه عاشقان نمی گردیدیم اما کنجکاوی برای دونستن جریان 300 گل سرخ و یک گل نصرانی ( مسیحی ) ، من رو با قسمتی از تاریخ مشروطه ایران آشنا کرد که تا امروز ، ازش اطلاعی نداشتم ... گل نصرانی شعر ، اشاره به " هاوارد باسکرویل " ، معلم مسیحی مدرسه مموریال تبریز داره که برای شکستن محاصره تبریز در دوران استبداد صغیر محمد علی شاه ، جونش رو فدا می کنه ... بهتره خلاصه داستان رو به نقل از ویکیپدیا بخونیم : هوارد کانکلین باسکرویل غریبه‌ی آشنا‌ هوارد کانکلین بسکرویل (Howard Conklin Baskerville) باسکرویل در ۱۰ آوریل ۱۸۸۵ م. در شهر نورث پلات در ایالت نبراسکا آمریکا متولد شد، و در ایالت نیوجرزی تحصیل نمود. هاوارد باسکرویل در سال ۱۹۰۷ پس از فارغ التحصیلی از مدرسه علوم دینی-الهی پرینستون خاصه‌ی کشیشان کاتولیک برای تدریس در مدرسهٔ آمریکایی مموریال تبریز ( American Memorial School in Tabriz) تاسیس ۱۸۸۱، از مدارس قدیم شهر تبریز بود که توسط مبلغین مذهبی آمریکایی اداره می‌شد.) ، در پاییز ۱۹۰۸ به تبریزآمد. ورود هاوارد باسکرویل به ایران مقارن با دوره‌ای بود که محمد علی شاه قاجار در تهران مجلس را به توپ بست و اساس مشروطه را برچید و دوره استبداد صغیر را در ایران حاکم کرد. باسکرویل در مدرسه تاریخ عمومی درس می‌داد، اما به خواست شاگردان مدرسه و معلمان مدرسه مانند مرحوم شریف‌زاده تدریس حقوق بین‌الملل را نیز بر عهده گرفت. در همان دوران مردم تبریز به رهبری ستارخان و باقرخان برای اعاده مشروطیت به پاخاستند و به دنبال این حوادث خونین دسته‌ای نیز در تبریز به نام فوج نجات تشکیل شد. باسکرویل که دوره سربازی را در آمریکا دیده بود، به قول خودش به جای نقالی تاریخ مردگان تصمیم گرفت تمرین نظامی به جوانان فوج نجات بیاموزد. در همین ایام مرگ سید حسن شریف‌زاده دوست و یار نزدیک باسکرویل چنان او را منقلب کرد که در جواب همسر کنسول آمریکا که از او خواسته بود از صف مشروطه‌خواهان جدا شود، ضمن پس دادن پاسپورتش گفت: تنها فرق من با این مردم، زادگاهم است و این فرق بزرگی نیست. در سال ۱۹۰۸، در هنگام انقلاب مشروطه ایران، باسکرویل تصمیم به پیوستن به مشروطه خواهان و نبرد علیه سلطان مستبد قاجار، محمد علی شاه ظالم و سلطنت طلبان گرفت. درحالیکه ستارخان سردار ملی و باقرخان سالار ملی رضایت قلبی به این کار نداشتند. نیروی استبداد با محاصره شهر تبریز آنرا به قحطی کشانده بود، هاوارد باسکرویل در روز ۱۹ آوریل ۱۹۰۹ م. (۳۰ فروردین ۱۲۸۸ شمسی)، یگانی 300 نفری از مجاهدان فوج نجات را در پیکار علیه نیروهای سلطنتی و شکستن محاصرهٔ تبریز رهبری می‌کرد. اما ضربت یک گلوله از جانب استبداد قلب وی را در هم شکافت و در همان دم جان باخت و شهید شد. تنها درحالی که ۹ روز از جشن تولد ۲۴ سالگی او می‌گذشت. مرگ باسکرویل برای تبریزی‌ها سخت گران و ناگوار افتاد، تشیع جنازه باشکوهی برای او در تبریز به راه انداختند و او را در گورستان ارمنی‌های تبریز دفن کردند. بعدها تفنگ هاوارد باسکرویل بهمراه فرشی منقش به صورت او توسط بافندگان تبریزی بافته شد و برای مادر باسکرویل در آمریکا به نشان تقدیر از شجاعت و ایثار او فرستاده شد که البته هیچ گاه به مادرش نرسید. هاوارد باسکرویل در گورستان مسیحیان ارمنی تبریز به خاک سپرده شده‌است آلبوم، مجسمه و تابلویی از هاوارد باسکرویل در خانه مشروطه تبریز وجود دارد. // نتیجه اینکه ممکنه عده ای بخوان بخاطر منافع خودشون انسان ها رو در بند ملیت ، قومیت و ... نگه دارند ولی در آخر این انسانیته که باقی می مونه و عشق به آزادی ، عدالت و دوستی ، همه این بندها رو پاره می کنه

یکشنبه 9 تیر 1392 - 1:23:33 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


التفات کن


بزم مقرب


خواب نوشین


پنج اصل


لعنت ابدی و قصاید امشب و غزلها


آینه سایه پوشید در قهقه افتاد


طوفان


گل نرگس نفس نفس منصور


بادکردن پوست زمان


شعرمحرم بحران دستها از حامدرحمتی


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

141579 بازدید

653 بازدید امروز

323 بازدید دیروز

3318 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements