×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

پرندهء آتش

× تاريخچه پروازواينكه آدمي به چندصورت پروازميكند
×

آدرس وبلاگ من

ashiyaneh.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/ahamed

قرون وسطي

قرون وسطی یا سده‌های میانه، نام یکی از چهار دوره‌ای است که برای تقسیم‌بندی تاریخ اروپا استفاده می‌شود. این چهار دوره عبارت بودند از دوران کلاسیک باستان، قرون وسطی، عصر نوزائی (رنسانس) و دوران جدید یا مدرن که از ۱۶۰۰ میلادی شروع می‌شود. معمولاً قرون وسطی را از پایان امپراتوری روم در قرن پنجم میلادی تا سقوط قسطنطنیه توسط دولت عثمانی و پایان امپراتوری رم شرقی (یا بیزانس) در ۱۴۵۳در نظر می‌گیرند. کلیسای وینچستر با معماری گوتیک متعلق به قرون وسطی قرون وسطی در تاریخ اروپای غربی یکی از مهم‌ترین مراحل تاریخی است که از ۴۰۰ میلادی تا ۱۴۰۰ میلادی را در بر می‌گیرد. در بعضی از موارد از قرون تیره یا Dark age یاد می‌شود که از ویژگی‌های آن تاریک اندیشی، اختناق و حاکمیّت اولیاء و اصحاب دین در مناصب مختلف است. در این دوران دین به عنوان یک مکتب کلی بر تمام جامعه سیطره انداخته و هیچ حرکتی خارج از این مساله قابل تبیین نیست. دین نوعی اقتدار همه گیر دارد و حوزه سیاست، اقتصاد، جامعه و فرهنگ و افراد را تحت نظارت و کنترل دقیق خود دارد. تقسیم بندی برهه‌های زمانی در قرون وسطی به‌طور معمول در تاریخ مغرب زمین قرون وسطی را به سه دوره اساسی تقسیم می‌کنند. ۱. قرون وسطی اولیه یا ماتقدم (سه قرن اول از ۳۵۰ م تا قرن ششم یعنی ۵۵۰ میلادی) ۲. قرون وسطی ثانویه یا میانه (از قرن ۶-۷ م تا ۱۲ و ۱۳ میلادی) ۳. قرون وسطی متاخر یا عالی (از قرن ۱۴ تا ۱۶) قرون وسطی اولیه در قرون وسطی اولیه که بعد از فروپاشی امپراتوری روم و یونان و یا تغییر کیش این نظام‌ها به مسیحیت آرام آرام شاهد تحول در ساختار اجتماعی و اقتصادی هستیم. عمده‌ترین تحول در زیر بنای اقتصادی این جوامع صورت می‌گیرد؛ یعنی نظام تولیدی مبتنی بر برده‌داری جای خود را به نظام تولید مبتنی بر ارباب و رعیتی یا فئودالیته می‌سپارد. در نظام فئودالیته همانند نظام برده‌داری دو طبقه اجتماعی اصلی در ارتباط با مناسبات تولید نقش تعیین کننده دارند. ۱. طبقه فئودال یا زمین‌داران، صاحبان املاک و اراضی، کشتزارها، مزارع، چمنزارها، مرغزارها، شکارگاه‌ها و حتی بیابان‌ها و کوه‌ها که در قالب قلعه‌ها، ده‌ها و قصبه‌های اربابی به عنوان اراضی تحت مالکیت این اشخاص محسوب می‌شوند. ۲. طبقه عظیم و گسترده دهقانان و کشاورزان و همراه با طبقات میانی و واسط دیگر. در این دوران یک نوع تمایز بین نظام فئودالیته به عنوان نظام سیاسی با نظام کلیسا به عنوان نظام فکری- فرهنگی به چشم می‌خورد. کلیسا و دولت در موازات هم حرکت می‌کنند. گه‌گاه تضادها و همکاری‌هایی بین آنها دیده می‌شود. نظام فئودالیته برای تداوم خود نیازمند نوعی عقاید رسمی است تا بتواند به کمک آن ایدئولوژی به توجیه اعمال و رفتار خود پرداخته و اقدامات خود را مشروع سازد. بنابراین در این دوران ارباب دولت، مقامات و اولیاء سیاست متوجه کمک گرفتن از اصحاب کلیسا و روحانیون می‌شوند. یعنی نیاز دارند که پایه‌های فقهی و شرعی این ساختمان فراهم شود. کلیسا نظام سیاسی فئودالیته را تقدیس کرده، پس توده‌ها سر تعظیم فرود می‌آورند. قرون وسطی ثانویه در قرون وسطی ثانویه این مرزبندی (تفکیک دین و سیاست) از میان برداشته می‌شود. تا پیش از این، این دو طبقه جداگانه بودند و با هم کاری نداشتند. اما با ورود به قرون وسطی میانه کلیسا داعیه سیطره یافتن بر عالم سیاسی را در سر می‌پروراند. به عبارتی دیگر بین دین و سیاست نوعی وحدت ایجاد می‌شود. پاپ‌ها هستند که پادشاهان را تعیین می‌کنند و بر آنها نظارت کامل دارند. قرون وسطی پایانی مراحل پایانی قرون وسطی متأخر همراه با ظهور و برآمدن جنبش‌های اجتماعی و سیاسی مختلف همراه است. زمینه‌ها برای پیدایش نهضت‌های فکری و علمی و در نهایت سر بر آوردن دو سده ۱۴ و ۱۵ میلادی که از آن تحت عنوان دوران نوزایی یاد می‌شود. در این دوران دستگاه و نظام فلسفی کلیسا که از قرن ۱۱ شروع شده بود و همچنان تا قرن ۱۷ هم ادامه پیدا کرد یعنی نظام موسوم به اسکولاستیسم که به آیین مدرسی موسوم است مبنای اصلی توجیه و دفاع از حاکمیت و دستگاه دین و دولت محسوب می‌شد. این آیین مبتنی بر آموزه‌های مسیحیت، همراه با گرایش‌های فلسفی افلاطونی، فیثاغورث، آراء رواقیون و نقطه نظرات فلوطین یا نحله نو افلاطونی و دیدگاه‌های سن آگوستین است. قرون وسطی، نام دوره‌ای است که برای تقسیم بندی تاریخ و تاریخ فلسفه استفاده می‌شود. معمولاً قرون وسطی را از پایان امپراتوری روم در قرن پنجم میلادی تا سقوط قسطنطنیه و پایان امپراتوری روم شرقی (یا بیزانس) در ۱۴۵۳در نظر می‌گیرند. در دوران قرون وسطی در جامعه فئودالی، اروپا صحنه نبرد فکریِ اندیشه‌های فلسفی، نومینالیسم و رئالیسم است که در واقع اشکالی از ماتریالیسم و ایده آلیسم هستند. قرون وسطی عصری است که طی آن هویت غرب به معنی آنچه امروز می‌شناسیم شکل گرفت. اصطلاح قرون وسطی در زبان فارسی ترجمه اصطلاحهای اروپایی آن است. مورخان این دوره تاریخی را به عنوان عصری که بین دوره یونانی - رومی، که دوره قدیم خوانده شده‌است، و دوره جدید و معاصر قرار دارد، معرفی می‌کنند. بدین جهت این دوره قرون وسطی نامیده می‌شود. معمولاً شروع آن را قرن پنجم میلادی با سقوط امپراتوری روم غربی به دست ژرمن‌ها می‌دانند و پایان آن را ظهور رنسانس و دورهٔ جدید در قرن شانزدهم میلادی در نظر می‌گیرند. عده‌ای از مورخان تاریخهای دقیقتری را به عنوان سالهای شروع و پایان این عصر ذکر می‌کنند. برای مثال می‌توان سال ۱۴۵۳ میلادی را که تاریخ تسخیر قسطنطنیه (که پس از آن استانبول نامیده شد) به دست عثمانیان است یا کشف آمریکا در سال ۱۴۹۲ را به عنوان وقایع تاریخی مهم برای اتمام این دوره دانست. برای حدود تاریخی این دوره از لحاظ فلسفی عده‌ای از مورخان فلسفه تقسیم بندی تاریخی مورخان را رعایت می‌کنند، ولی کسانی هم هستند که ابتدای فلسفه قرون وسطی را تا قرون اول یا دوم میلادی به عقب می‌برند. اینان سبب این امر را هماهنگی نوع فلسفه‌ای در نظر می‌گیرند که با مسیحیت از این قرون شروع می‌شود و تا رنسانس ادامه می‌یابد. در مقابل اینان مورخانی هم معتقدند که دورهٔ آباء کلیسا عصر خاصی است با خصوصیات فرهنگی متفاوت با قرون وسطی. این گروه فلسفه قرون وسطی را از اوگوستینوس یا حتی بوئتیوس یعنی از قرن پنجم میلادی مورد بحث قرار می‌دهند. برای عده‌ای دیگر نیز بسته شدن مدارس فلسفی آتن بدست یوستینیانوس، امپراتور مسیحی روم شرقی در ۵۲۹ میلادی، انتهای فلسفه یونان و ابتدای فلسفه قرون وسطی است و برخی دیگر حتی تا قرن هشتم میلادی پیش می‌آیند و اصلاحات شارلمانی، اولین امپراتور بزرگ مسیحی غرب پس از سقوط روم غربی، را ابتدای این دوره می‌شمارند. برای پایان قرون وسطای فلسفی مورخان فلسفه نیز مانند مورخان دیگر ظهور عصر رنسانس را مدنظر قرار می‌دهند. قرون وسطی" بر طبق یک تقسیم سنتی تاریخ اروپا به سه "دوران" تقسیم می شود: تمدن باستان مربوط به عهد باستان، قرون وسطی و عصر جدید. قرون وسطی اروپای غربی به طور معمول از قرن پنجم امپراتوری روم (امپراتور روم غربی و امپراتوری روم شرقی. بربرها تا قرن شانزدهم از دوران مسیحیت که شامل جنبش دین پیرایی پروتستان و گسترده شدن اروپاییان در سطح دنیا در اوائل کاوشهای برون مرزی اروپا است، ادامه می یابد. این تغییرات گوناگون همه نشانگر آغاز یک عصر آغازی مدرن که پس از آن انقلاب صنعتی رخ داد، بودند. قرون وسطی را معمولاً با نام دوره وسطایی یا فقط وسطایی که املاهای متفاوتی در انگلیسی دارد، می شناسند. اوائل دوران قرون وسطی نوشتار اصلی: اوائل دوران قرون وسطی‎ در اروپای غربی از قرن سوم به بعد، وحدت سیاسی امپراتوری روم آغاز به از هم پاشی کرد. به عنوان قدرت مرکزی روم، مرزهای امپراتوری توسط موج های پیاپی از تشکل های قبیله ای بربرها مورد نفوذ قرار گرفتند. بعضی از این قبایل بربر فرهنگ باستانی روم را نپذیرفتند، در حالی که برخی دیگر مانند گوت ها، آن را مورد تحسین و تمجید قرار دادند. مجارها، بلغارها و آوارها و Magyarها همراه با تعداد کثیری از ژرمانیک و سپس اسلاوها، گروه های عمده قبیله ای بودند که به قلمرو روم مهاجرت کردند. برخی از هجوم ها با توافق هایی از طرفین همراه بودند که گروههای قبیله ای ملزم می شدند که از زمین استفاده کنند و در مناطقی سکنی گزینند و در عوض به عنوان متحدانی برای روم خدمت کنند. در موارد دیگر، بویژه از قرن چهارم به بعد، هجوم ها خصمانه بودند و تصاحب زمین کشاورزی همراه با زور و حمله بود. تا اواخر قرن قرن پنجم، نهادها و سازمانهای امپراتور روم غربی تحت فشار این هجوم ها قدرت خود را از دست دادند. در جاهایی که هنوز آثاری از حکومت روم برجای بود، عمدتاً شهرهای دور افتاده ای بودند که تنها از یک حکومت ضعیف برخوردار بودند و یا فرماندهان نظامی بودند که خود را در غیاب یک حکومت مرکزی، قدرتمندانی محلی محسوب می کردند. در نیمه شرقی امپراتور که کمی توسعه یافته تر بود، با این وجود، نهادهای تمرکز یافته هنوز مشغول به ادامه فعالیت بودند و تمرکز خود را بر روی شهر قسطنطنیه که مورد دفاع جدی بود، می گذاشتند. این امپراتور روم شرقی که اکنون اغلب به نام امپراتوری بیزانس از آن یاد می کنند، تداوم همان امپراتور مسیحی روم مربوط به اواخر عهد باستان (عتیق) بود. این دوره که مورخان آن را به علت تغییرات اساسی که در جمعیت و فرهنگ آن رخ داد، می شناسند، گاهی به نام دوره مهاجرت و توسط مورخان آلمانی به نام آوارگی ملل شناخته می شود. از لحاظ تاریخی، این دوره توسط برخی از مورخان اروپای غربی به نام قرون سیاه یا دوران تاریک قرون وسطی شناخته می شود. نام قرون سیاه اکنون محبوبیت خود را از دست داده است، که بخشی از آن به علت پرهیز از تداعی مفاهیم و معانی کلیشه ای با این عنوان است و بخش دیگر، به علت اینکه تحقیقات اخیر و یافته های جدید باستان شناسی مربوط به این دوره نشانگر تأثیرات پیچیده فرهنگی هستند که اثراتشان تا آخر این دوره باقی بود. این که چه بر سر ملل سکنی یافته و رومی شده امپراتور غربی آمد، سؤال پیچیده ای است. در برخی موارد مورخان این گونه می پندارند که افراد موجود یا بیرون رانده شدند یا به طور کلی توسط افراد مهاجمی که وارد این سرزمین می شدند کشته می شدند. تنها در انگلستان، زبان های رایل ولی و بالکانز که توسط بومیان استفاده می شدند ناپدید شدند و جای آن ها را زبان های مهاجمان و تازه ورود ها گرفت (در مورد معنی این اختلاف نظر جود دارد). با این حال، تغییرات در هر کجا، با توجه به این که جامعه تحت تأثیر تغییراتی در قانون، فرهنگ، دین و الگوهای مالکیت املاک قرار گرفت، به همین میزان چشمگیر بود. پاکس رومانا، که با خود امنیت تجارت و تولید و یک محیط فرهنگی، آموزشی متحد که روابط زیادی با نقاط دور دست داشت، را به همراه آورده بود، قبل از به پایان رسیدن قرن پنجم شروع به زوال کرده بود. حال، بخش اعظمی از آن از دست رفته بود و قانون قدرتمندان محلی که همراه با تغییرات اساسی در روابط و زیر ساخت های اقتصادی و اجتماعی بود، جای آن را گرفت. با این حال ملاک رومی، نمی‌توانستند به راحتی زمین خود را بردارند و به جای دیگری روند. برخی از آنها دارایی خود را از دست دادند و برخی دیگر پیمان بیعت خود را با حاکمان جدید بستند. در مناطقی مانند اسپانیا و ایتالیا که شیوه های رومی قانون و دین هنوز بر جای بود، این تبعیت از یک قدردانی صرف از حاکمان فراتر نمی رفت. در مناطق دیگر که حجم بیشتری از جابجایی جمعیتی در آنها رخ داده بود، لازم بود که شیوه های جدید لباس، زبان و سنن اتخاذ شود. در این مناطق، آنانی که می ماندند، به زودی ظاهر قبلی یک شهروندی رومی را رها می کردند، تا آنجا که طی یک یا دو نسل بازشناسی یک رومی و یک بربر کار مشکلی بود. فرو ریزی جامعه روم، با نا امن شدن سفرها یا حمل کالا به نقاط دیگر، بسیار چشمگیرتر شد و در پی آن تجارت و تولید برای صادرات نیز متوقف شد. صنایع مهم که وابسته به تجارت در دور دست بودند، مانند تولید ظروف سفالی در مقیاس بزرگ، تقریباً یکشبه در مناطقی مانند بریتانیا ناپدید شدند. هجوم های مسلمانان در هفتم و هشتم که سرزمین های شرق مدیترانه. آفریقای شمالی، اسپانیا، پرتقال و برخی جزایر دریای مدیترانه (که شامل سیسیل هم می شد) را فتح کردند، و این امر با متوقف کردن تجارت دریایی، باعث شد مردم در نقاط خاصی تجمع جمعیتی پیدا کنند. بنابراین، با وجود اینکه مناطقی مانند تینتاگل در کرُنوال توانسته بودند در قرن ششم ذخایر خوبی از کالاهای تجملاتی مدیترانه ای را جمع آوری کنند، اکنون به عنوان یک نقطه ارتباطی از دست رفتند. زیر ساخت حکومتی، آموزشی و نظامی امپراتور روم به سرعت محو شد، و منجر به کاهش سواد در میان طبقه خواص و اشراف جامعه (اکثریت جمعیت روم، همیشه بی سواد بودند) و پیچیدگی حکومتی که در بالا ذکر شد، گردید. در حالی که قدرت روم کاهش یافت، قدرت اسقف ها افزایش یافت. آگوستین هیپو مثال خوبی از این دست به شمار می رود و گاهی برای نشان دادن پایانی دوره باستانی و آغاز قرون وسطی از او یاد می کنند. یک مورخ (توماس کیهیل) این گفته را که آگوستین آخرین مرد عهد باستان و اولین شخص از قرون وسطی است، تأیید می کند. نظم جدید تا چندی پیش از بربرها به عنوان درنوردیدن مرزهای شاهنشاهی و ورود به آن و ایجاد امپراتوری روم یاد می شد. اکنون مورخان مدرن، اذعان می کنند که این تنها صورت ناقصی از یک دوره پیچیده مهاجرت است. در برخی موارد با اهمیت، مانند فرانک ها که وارد گال شدند، اسکان تازه ورودان در طی چند دهه صورت گرفت، زیرا گروههایی که خواهان کسب موقعیت های جدید اقتصادی بودند، به قلمرو روم وارد می شدند، رهبری قبیله ای اولیه خویش را باز می ستاندند، و فرهنگ گالی- رومی را اغلب بدون خشونت و توسلی به زور در سطح گسترده، عوض می کردند. مهاجرت بربرها به امپراتوری روم طی چنان مدت زمان بلندی رخ داد که رومی ها اصلاً حضور آنها را به عنوان یک تهدید متوجه نشدند. صحبت از این دوره به عنوان حمله های بربرها، اینگونه القاء می کند که این یک حمله سازمان یافته بود، که چنین نبود. دیگر گروه هایی که وارد این سرزمین شدند مانند تئوردوری های اهل اُسترگُس، با اینکه جنگجو بودند، خود را پیروان سنت رومی دیدند و از وزیران با فرهنگ رومی مانند کاسیودوروس بهره جستند. فرانک ها و بورگوندی ها هم مانند گوت ها تازه واردانی فودراتی بودند که متحدان نظامی امپراتور روم حساب می شدند و حق سکونت در آن مکان را یافته بودند. بین پنجم و هشتم، یک زیر ساخت کاملاً جدید سیاسی و اجتماعی در سراسر زمین های امپراتوری روم شکل گرفت که بر پایه خانواده های اصیل محلی، و پادشاهی های تازه تأسیس یافته استروگوس ها در ایتالیا، ویسیگوس ها در اسپانیا و پرتغال، فرانک ها و بورگوندی ها در سرزمین گال و آلمان غربی و ساکسون ها در انگلستان بنا شده بود. این زمین ها همچنین از آنِ مسیحی ها بودند و فاتحان آریانیسم آنها به زودی به دنبال مثال فرانک کلوویس اول، تغییر دین دادند. رابطه متقابل بین فرهنگ تازه واردها، بقایای فرهنگ باستان و تأثیرات مسیحیت، یک مدل جدید اجتماعی را بوجود آورد. سیستم های مدیریتی تمرکز یافته رومی ها در مقابل تغییراتی برای جبران کمبود یک مبنای مالیاتی مقاومت نکرد و همچنین حمایت سازمان یافته از برده داری مربوط به اموال در مقیاس بزرگ به مقدار زیادی از بین رفت. سیستم جدید توانایی حمایت زیر ساخت عمیق موجود برای نگهداری از کتابخانه ها، حمام های عمومی، عرصه ها و موسسات مهم آموزشی را نداشت.در حالیکه حاکمان جدید، عمداً چنین چیزهایی را نابود نمی کردند. هیچ دلیلی برای نگهداری از آنها نمی دیدند و توجیه اقتصادی برای حفاظت و حمایت از آنها دیگر وجود نداشت. ساختمان های جدید در مقیاس های کوچک تر ساخته می شدند. خارج از ایتالیا، ساخت بناهای سنگی دیگر انجام نمی شد، تا اینکه در قرن هشتم، گونه جدیدی از معماری که رومی ارومیایی نام داشت و بر پایه گونه های رومی بنا شده بود، به تدریج شکل گرفت. در عرصه هنر، گونههای بربری سنتی و ژرمانیک در هنر مسیحی جذب شدند، با وجود اینکه تأثیر اصلی ازآن رومی ها و بیزانسی ها بود. جواهرات و تصویر پردازی های مذهبی با کیفیت در سراسر اروپای غربی تولید شد، شارلمان و دیگر پادشاهان حمایت خود را از کتاب و اثرات هنری مذهبی و دینی نشان دادند. برخی از اثرهای هنری مهم آن دوران، بارو نکردنی (دست نوشته های تذهیب کاری شده و نورانی) بودند و توسط راهبان بر روی میشَن یا کاغذ مُهر کشیده و با استفاده از رنگ های طلایی، نقره ای و قیمتی برای نورانی کردن بخشهایی از نوشته های کتاب مقدس تولید شدند. از نمونه های اولیه آن می توان کتاب کل ها و بسیاری از دست نوشته های کارولینگی و اوتونیایی فرانکی را نام برد. کلیسای مسیحی که تنها نهاد تمرکز یافته ای بود که از حادثه سقوط امپراتور روم غربی همچنان دست نخورده باقی مانده بود، عامل مؤثر عمده فرهنگی و اتحاد بخشی بود که آموخته های لاتین و هنر نوشتن را نیز حفظ کرد و همچنین از سیستم مدیریتی تمرکز یافته ای که در شبکه اسقُفان خود داشت، حفاظت کرد. اسقفان به علت سوادی که داشتند نقش مرکزی را در قرن وسطی داشتند. در نتیجه، آنها اغلب در شکل دهی یک دولت مناسب، نقش مهمی را ایفا می کردند. با این حال، خارج از مناطق اصلی اروپای غربی، مردم بسیاری بودند که تقریباً هیچ ارتباطی با مسیحیت یا فرهنگ باستانی روم نداشتند. جوامع نظامی از قبیل آوارها و وایکینگ ها هنوز توانایی ایجاد اخلالهای عمده را در جوامع در حال ظهور اروپای غربی را دارا بودند. نقشه تمدن های جهان، (دنیای قدیم نا آگاه از وجود دنیای جدید، و بر عکس) خارج از بقایای غیر-شهری شده شهرها، نیروی حکومت مرکزی به شدت کم شده بود. متعاقباً، قدرت حکومت، و مسوولیت نهادهای نظامی، مالیاتی و نظم و قانون به لُردهای محلی و استانی تفویض شد که خود را مستقیماً توسط پیش روی هایی که در قلمروهای تحت اختیارشان (از نظر نظامی، سیاسی و قضاوتی) داشتند، تأمین می کردند. از اینجا شروع سیستم فئودال را می توان مشاهده کرد. سلسله مراتب الزامات نظامی که به نام فئودالیسم شناخته می شد، هر سلحشور (به معنای سرباز) را ملزم می کرد در قبال حمایتی که از مقام فوق خود می شد، به او خدمت کند. این باعث ایجاد آشفتگی در برتری منطقه (قلمروی شد) (زیرا بیعت ها همه بر روی دیگری بنا می شد، و می توانست متناقص همدیگر باشد و مشروط به تغییر در طول زمان بودند). با این حال، مزیات فئودالیسم، خاصیت انعطاف پذیری و توانایی آن در ایجاد یک حکومت ثابت محلی در نبود یک نیروی قدرتمند پادشاهی بود. اوایل قرون وسطی را می توان با کنترل اسقف ها و کنترل قلمرویی که توسط دوک ها و کنت ها انجام می پذیرفتند مشخص کرد. ظهور جوامع مستقل شهری که بدون کنترل لردها یا اسقف ها همراه بود، اوائل قرون وسطی والا (متعالی) را نشان می داد. این دوره متعالی از قرون وسطی رشد مجدد یک نیروی مرکزی و رشد هویت های جدید "ملی" را به دنبال اینکه فرمانروایان خواستار کاهش رقابت (و تهدید بالقوه برای حکومت خودشان) در میان اصیل های فئودال قدرتمند شدند، به همراه داشت. نمونه های شناخته شده چنین همبستگی هایی، جنگ (صلیبی) البجنسین و جنگ های رزها هستند. در شرق، امپراتوری روم شرقی (که توسط مورخان امپراتوری بیزانس خوانده می شود)، گونه ای از حکومت رومی مسیحی را در سرزمین های آسیای صغیر، یونان و قلمروهای اسلاو که با یونان هم مرز بودند، و در سیسیل و ایتالیای جنوبی حفظ کرد. امپراتورهای شرقی، اسماً ادعای حکومت بر قسمت های غربی نیز می کردند، (که قسمتی از آن توسط بِلیساریوس فتح شده بود)، اما این ادعای شرق رومی یک پندار سیاسی بود ? این منطقه، تحت فرمانرواییلمبارد بود- و از 800 به شدن مورد کشمکش قرار گرفت. ظهور فرانک ها و هجوم اسلامی دو عامل دست به دست یکدیگر دادند تا اروپا را برای همیشه تغییر دهند: ظهور اسلام در شرق (که منجر به فتح شبه جزیره لیبری و هجوم به اروپا از سوی مسلمانا شد) و ظهور فرانک ها به عنوان اولین نیروی واقعی پادشاهی در غرب بعد از زمان روم، همراه با موج متوقف کننده توسعه اسلام، تحت فرماندهی چارلزمارتل که با خود به همراه داشتند. ظهور اسلام همچنین آغازگر ورود دراز مدت و آهسته به انقراض امپراتوری روم شرقی بود؛ این در حالی بود که امپراتوری روم با وجود اینکه توانست 700 سال دیگر دوام آورد و همچنین افتخارات جدیدی را در قرن دهم کسب کند، هرگز نتوانست دیگر بار سرزمین هایی را که در آفریقا و شرق مدیترانه قبل از فتوحات اسلام در قرن 7 به دست آورده بود، از آن خود کند. ورود اسلام نتیجه غیر منتظره تغییر مسیر نیروی مسیحیت به سمت غرب را به همراه داشت. در غرب، آغاز یک نظام جدید با ظهور کارولینی ها که به عنوان شهرداران کاخ برای شاهان فرانکیش آغاز به کار کردند، پدید آمد. اینها، در آغاز، بربرهای ژرمانیک رومی شده ای بودند که تا حدی توسط مسیحیت و تغییر تدریجی به سمت یک دولت مرکزی که توسط اصیل های کارولینی کنترل می شد و عملاً توسط فرانک ها فرماندهی می شد، متمدن شدند. این سیستم در حین فرمانروایی چارلز مارتل هم به اوج و هم به پایان خود رسید. در آغازِ کارِ چارلز مارتل، در 716، او مخالفان داخلی زیادی را داشت و نیاز به منصوب کردن تنها رقیب خود، کِلُتِر چهارم به مقام شاهنشاهی فرانک ها را احساس کرد. تا به آخر رسیدن حکومت او، چگونگی فرماندهی و حکومت در فرانسیا تغییر یافته بود. هیچ hallowed meroving لازم نبود، نه برای دفاع و نه برای حقانیت: چارلز، قلمرو فرمانروایی خود را با هیچ مخالفتی بین پسرانش تقسیم کرد (با وجود اینکه فرزند کوچکش برنارد را نادیده گرفت). دراین میان، او دولت فرانکی را توسط شکست دادن دولتهای خارجی متخاصم (با وجود اینکه فرماندهان برتری نسبت به او داشتند) که لو را از همه سو احاطه کرده بودند به طور مکرر، تقویت کرد. این دولتها شامل ساکسون ها، که نوه اش شارلمان آنها را به طور کامل مطیع خود ساخت و مورها که او خود آنها را متوقف ساخت می شدند. چارلز، یک ژنرال باهوش دارای استراتژی و یک فرمانده رزمی و دارای تاکتیک بود که می توانست نقشه های خود را حتی در میان نبرد تغییر دهد و دشمنان غیر منتظره را بارها شکست دهد، حتی موقعی که مانند تورها، دشمنان از نظر نیرو و مهمات بسیار برتر بودند. چارلز از زمین، زمان، مکان و اخلاقیات نیروهای خود برای جبران برتری تاکتیکی و تسلیحاتی دشمن استفاده می کرد. او مدیر و فرمانروایی ماهر بود و حکومت قرون وسطایی اروپارا - یک سیستم تیولی، که به بارون ها، کنت ها، کوک ها و نهایتاً به شاه، یا در مورد او ("بالاترین شاه خانواده شاهنشانی و فرمانده فرانک ها") وفادار بودند. همکاری نزدیک کلیسا و دولت که او بوجود آورد، همچنین آغازگر طرح قرون وسطایی چنین حکومتی بود. او اولین ارتش با ثبات غربی از زمان سقوط روم بوجود آورد. اساساً، او اروپای غربی را از عده ای بربر که با هم می جنگیدند تبدیل به یک دولت سازمان یافته کرد. او همچنین توسعه اسلام را در اروپا متوقف کرد و شکست های سختی که به ارتش مسلمانان در تورها آرل و رودخانه بر داد، موج اسلام را در حالی که هنوز خلافتبه صورت متحد وجود داشت متوقف کرد. او همچنین راه را برای پسرش پیپین کوتاه برای به دست گرفتن تخت پادشاهی فرانکی که قبلاً امپراتور کارولینی ها بود و نوه اش برای کسب عنوان اولین امپراتور روم غرب از زمان سقوط روم که سه قرن از آن می گذشت، هموار کرد. امپراتوری روم غربی شارلمان (پس از 800) شارلمان تاج امپراتوری را در روم به دست پاپ در روز کریسمس سال 800 بر سر گذاشت؛ فرماندهی او به طور مختصری بیشتر قسمت های فرانسه کنونی، آلمان غربی و شمال ایتالیا را متحد کرد. به مدت 200 سال پس از مرگ شارلمان، اروپا با شرق و غرب در نزاع بود و این برای کسب قدرت و نفوذ در قسمت های مسیحی نشده اروپای شمالی و انتقال قدرت به صاحب منصبان در حد محدودتر، بود. توسعه مسیحیت در دوره مهاجرت، هم از طرف مدیترانه و هم از سوی ایرلند، یک نقش برجسته فرهنگی و ایدئولوژیکی بر دوش راهبان بزرگ خود گذاشت و سقوط "res public" به این معنا بود که اسقف ها با بقایای حکومت شهری مشخص می شدند. مسیحیت پایه اولین "هویت" اروپایی را بنا نهاد، که عبارت بود از عالم مسیحیت، که تا جدایی کلیسای کاتولیک و کلیسای ارتودوکس در تفرقه عظیم در سال 1504 (که نشانگر قرون وسطای متعالی است)، متحد بود. رنسانس کارولینیایی در طول دوره حیات شارلمان و پسرش، لوییس زاهد، امپراتوری روم مقدس که توسط فرانکی ها اداره می شد، شاهد حیات مجدد و رنسانس عقلی و فرهنگی بود. در طول این دوره، مطالعات ادبی، هنری، معماری، قضایی، عبادی و مربوط به کتاب آسمانی افزایش یافت. این دوره همچنین رشد زبان لاتین قرون وسطایی و دست خط بسیار ریزکارولینی را تجربه کرد که این دو یک زبان و شیوه نوشتار مشترک را پدید آوردند که اجازه می داد مردم از سرتاسر اروپا به هم ارتباط برقرار کنند. پس از افت حکومت کارولینی، ظهور حکومت ساکسون در آلمان همراه با رنسانس اتونیایی بود. همچنین رجوع کنید به مشاغل شارلمان، لوییسِ زاهد و اُتو اول، امپراتور مقدس روم. قرون وسطای متعالی از آغاز سال 1000، ثبات بیشتری به سرزمین های اروپای غربی حاکم شد. به استثنای هجوم مغول ها که مهم نبود، هجوم های عمده بربرها متوقف شده بود. پیشروی پادشاهی ها و دستورات نظامی مسیحی به درون مناطقی در منطقه بالتیک و فنلاند شمال شرقی، ملل مختلفی را به موجودیت اروپا اضافه کرد. "دوران قرون وسطای متعالی" حیات مجدد فرهنگی و عقلی توسعه طلبی را که از اواخر قرن 11هُم تا آغاز قرن 14هُم ("رنسانس قرن دوازدهم") ادامه داشت، شامل مشهود این دوره انفجار جمعیتی قرون وسطایی را نیز به خود دید. در مرکز و شمال ایتالیا و فنلاندرز ظهور شهرهایی که تا حدودی در قلمرو خودشان از یک حکومت درونی برخوردار بودند، آغازگر فرایند شهری شدن مجدد اروپای غربی بود. در اسپانیا و پرتقال، فتح مجدد قلمروهای شهری و باسوادی که توسط مسلمانان حکومت می شدند آغاز شد. یکی از عواقب این امر، آن بود که دنیای آشنا به زبان لاتین دسترسی به کتابخانه هایی پیدا کرد که حاوی کتب فلسفه و ادبیات باستانی بودند. از طریق ترجمه، این کتابخانه ها محبوبیتی را به فلسفه ارسطو دادند. در همین اثنا، با کم شدن خطر سفرها، تجارت در اروپا رشد یافت و رشد مداوم اقتصادی از سر گرفته شد. این دوره تشکیل لیگ هانسیتیک و دیگر موسسات تجاری و بانگی که در سراسر اروپای غربی فعالیت می کردند را تجربه کرد. اولین دانشگاه یا دانشگاههای قرون وسطایی در شهرهای مهم اروپایی و پس از سال1080 تأسیس شدند و علائق و کنجکاوی های جدید را به دنیا عرضه داشتند. با سوادی شروع به رشد و توسعه کرد، و پیشرفت های مهمی در هنر، مجسمه سازی، موسیقی و معماری پدید آمد. کلیساهای جامع بزرگی در سراسر اروپا ساخته شدند. ابتدا به شیوه رومیایی و سپس به شیوه تزئینی تر گوتیک. جنگ های صلیبی پس از تفرقه عظیم، نمونه های عمده نیروی تقسیم شده هویت های فرهنگی عالم مسیحیت را می توان در توسعه های جنگ های صلیبی دید، که در میان آن مدت، پاپها، شاهان و امپراتورها به مسئله اتحاد مسیحیت توجه کردند تا بتوانند جمعیت اروپای غربی را متحد کرده بر ضد اسلام بشورانند. از قرن هفتم به بعد، اسلام در مرزهای جنوبی و شرقی اروپا رواج یافته است. ارتش مسلمانان مصر، بقیه بخشهای آفریقای شمالی، اورشلیم(بیت المقدس)، اسپانیا، سیسیل و بیشتر آناتولی (واقع در ترکیه امروزی) را فتح کردند، با اینکه نهایتاً توسط ارتش مسیحیان در جنگ تورها در جنوب فرانسه عقب رانده شدند. با این حال، یکپارچگی سیاسی در اروپا کمتر از آن که به نظر می رسید، وجود داشت و حمایت نظامی بر سر بیشتر جنگ های صلیبی تنها از نقاط محدودی از اروپا تأمین می شد. محدوده های بزرگی از اروپای شمالی نیز تا قرن دوازدهم یا پس از آن، خارج از قلمرو مسیحیت باقی ماند، این مکان ها همچنین محل جنگ های صلیبی شمالی در طول دوران قرون وسطای متعالی توسعه طلب بودند. علم و فناوری فناوری قرون وسطایی‎ نیمه اول قرن چهاردهم شاهد یک افت اقتصادی بود که پس از ظهور بلند مدت و آهسته تورمی یک اقتصاد یکنواخت که از قرن یازدهم در راه بود، آغازشد. آب و هوای اروپا نیز پس از دوران گرم قرون وسطایی که مدت زیادی هم طول کشید، در حال بدتر شدن بود که خود منجر به آغاز عصر کوچک یخبندان شد. در حادثه مرگ سیاه، مناطق وسیعی از اروپای غربی حدود یک سوم و در برخی مکانها، حدود یک دوم جمعیت (به خصوص در شهرهای شلوغ) به علت مریضی از دست رفت. در نتیجه، از دست رفتن عامه مردم، تغییرات اجتماعی و اقتصادی را در طول قرون 14 و 15 سرعت بخشید. در اروپای غربی، کمبود ناگهانی نیروی کار ارزان، انگیزه ای شد تا صاحبان زمین برای به دست آوردن دهقان ها به رقابت بپردازند و این توسط پیشنهاد دستمزد و آزادی برای آنها عملی می شد، و این نوآوری بود که به نظر برخی ریشه های کاپیتالیسم را به وجود آورد. سالهای بعدی قرون وسطی، از لحاظ سیاسی، با افت نیروی فئودال و جایگزینی آن توسط ایجاد و توسعه شبه جزیزه لیبری، مشخص می شود. این استحکام در ساختار حکومت موجود، از تعداد جنگ ها نکاست؛ و اواخر دوران قرون وسطی، نزاع های برجسته ای مانند جنگ صدساله میان انگلستان و فرانسه را به خود دید. شرکت در این جنگها، دول مسیحی شرقی را در مقابله با دنیای اسلام در حال رشد ضعیف کرد. در واقع، در خلال این دوره، امپراتوری بیزانس که در اوائل فرون وسطی به حداکثر قدرت و نفوذ خود رسیده بود، رو به افول گذاشت. پس از نبرد منزیکرت (1701)، از امپراتوری پیشین تنها پوسته ای باقی مانده بود؛ و به صورت کمرنگ و ضعیف تا سال 1453 دوام داشت و تا اواخر قرون وسطی به حیات خود خاتمه داد. جهان مسیحیت در این دوره به طور روز افزونی تقسیم شد، به خصوص در قرن 14هم، این قرن همراه با آشفتگی، هم نظام پاپی اویگنن بین سالهای 1305-1378 که "اسارت Babylonian" هم نام داشت و همچنین تفرقه غرب که از 1378تا 1418 به طول انجامید را تجربه کرد. این تقسیم ها منجر به وفاداری بیشتر به کلیساهای منطقه ای و ملی شد و با وجود اینکه زهد و تقوا تزلزل نیافت، راه حل های غیر دینی را به جای راه های دینی برای حل مسائل اجتماعی روز بر می گزیدند. جدایی لوتری ها از کلیسای کاتولیک روم در 1517، و جدایی بعدی کاتولیک از پروتستان پایان نظم قدیم را نشان می داد. در طول اواخر قرون وسطی، فشارهای شدیدی مانند قحطی بزرگ 1315 تا 1317، مرگ سیاه که در سال 1384 اتفاق افتاد، شورش های مردمی و عامه پسند، بویژه در غرب، پاسخهای خلاقانه اجتماعی، اقتصادی و تکنولوژیکی را ایجاد کرد که پایان نظم قدیمی قرون وسطایی را مشخص می کرد و پایه تغییرات بزرگتر در اوائل دوره مدرن را بنا نهاد. تاریخ نگاری قرون وسطی در تاریخ پس از اینکه قرون وسطی به پایان رسید، نسل های بعدی قرون وسطی را به گونه های متفاوتی تصور کردند، به تصویر کشیدند و تفسیر کردند. هر قرن دید خاص خود را نسبت به قرون وسطی دارد؛ دید قرن هیجدهمی از قرون وسطی نوزدهم و آن نیز متفاوت از دید قرن شانزدهم بود. حقایق این تصورات و خیالها امروزه به شکل فیلم، معماری، ادبیات هنر و درک عامه مردم، در اختیار ماست. قرون وسطی "دوره میانی" (قرن وسط) واژه "دوره میانی" ("medium ?vum") اولین بار توسط فلاویو بیوندو به کار رفت؛ او یک اومانیست ایتالیایی در اوائل قرن پانزدهم بود. تا زمان رنسانس (و کمی بعدتر)، روند ملول تاریخ این بود که تاریخ را بر شش دوران تقسیم کند، که توسط ایده 6 روز خلقت از کتاب آسمانی و 4 سلسله حکومت بر اساس دانیال 2:40 بوجود آمده بود. مورخان اوائل رنسانس، درستایش از تمام چیزهای باستانی، دو دوره را در تاریخ مشخص می کردند: دوران باستانی و دیگری دوره ای که به نام "دوره تیرگی یا عصر جهالت" آن را می شناسیم. در اوائل قرن 15هُم، عقیده بر این بود که تاریخ از عصر جهالت به یک دوره مدرن و همراه با حیات مجدد آثار عهد باستان تغییر یافته، بنابراین عالمان شروع به نوشتن در مورد یک دوره میانی بین باستان و مدرن کردند که به نام دوره میانی شناخته شد. این دید را دید سه دوره ای تاریخ می نامند. شکل جمع کلمه "دوران" یا "قرون" در زبان انگلیسی، زبان هلندی، زبان روسی و زبان ایسلندی استفاده می شود، در حالی که دیگر زبانهای اروپایی شکل مفرد کلمه را استفاده می کنند. مثلاً ?medioevo? در زبان ایتالیایی، ?Le moyen age? در زبان فرانسوی، ?das Mittelslter? در زبان آلمانی. این اختلاف از واژه های متفاوت نو-لاتینی که برای قرون وسطی (پیش از آنکه ?media actas? به عنوان واژه استاندارد پذیرفته شود)، استفاده می شد، ناشی می شود. برخی از واژه های لاتین مفرد بودند (?media actas?، ?media antiqitas?، ?medium saecukun?و?media tempestas?) و برخی دیگر جمع بودند (?mediasaecula?و?media tempora?). درست معلوم نیست که یک زبان چرا شکل مفرد یا جمع این واژه را اتخاذ کرده است. اطلاعات بیشتر را می توان در Fred C.Robinson به نام ?Medieval, the Middle Ages? in speculum? جلد 59:4 (اکتبر 1984) صفحه56-745 یافت. واژه ?Medieval? لاتین به معنای دقیق ?دوره میانی? اخذ و توسط متفکران عصر روشنفکری به عنوان یک توصیف منتقدانه از قرون وسطی به کار برده شده است. تقسیم بندی معمول به صورت اوایل قرون وسطی،قرون وسطی متعالی و اواخر قرون وسطی از قرون وسطی پس از جنگ جهانی اول مورد استفاده قرار گرفت و علت آن نوشته های هنری پیرِن (به ویژه مقاله ای با نام ?Les periodes de L?historie du capitalism? در "آکادمی شاهنشاهی بلژیک"، مجله ای با نام ?Bulletin de la class des lettres? در سال 1914) و کارهای یوهان هویزنیگا (مثل پاییز قرون وسطی، 1919) بود. یک دوره قرون وسطایی همچنین می تواند به دیگر قسمتهای دنیا که مورخان آن را دارنده خصوصیات فئودالشبیه به آنچه در اروپا بود، می دانند، مانند اروپا در همین دوره نیز اطلاق شود. دوره پیش-غربی شدگی را در تاریخ ژاپن گاهی به عنوان دوره وسطی می شناسند. دوره پیش ? استعماری در قسمت های توسعه یافته آفریقای شبه ساهارایی نیز گاهی به همین عنوان شناخته می شود. امروزه موخان مایل نیستند تاریخ دیگر مناطق دنیا را با مدل اروپایی آن مطابقت دهند و این واژه ها و نام بردن از دیگر دوره ها به عنوان دوره میانی امروزه بسیار کم استفاده می شود. مسائل مربوط به دوره بندی جستار وابسته: دوره بندی این که به طور قطع بگوییم که قرون وسطی کِی به پایان رسید، کار مشکلی است و در واقع دانشمندان تاریخ های متفاوتی را در بخشهای مختلف اروپا برای پایان این دوره قائل هستند. مثلاً بیشتر کسانی که در تاریخ قرن 15 ایتالیا کار می کنند، خود را رنسانس تلقی می کنند، در حالیکه هر کسی در هر کجای دیگر اروپا که در قرن 15 کار کند، او را یک قرون وسطایی می پندارند. برخی دیگر حوادث تاریخی را به عنوان نشانگر پایان این دوره می دانند: مانند: فتح قسطنطنیه توسط ترکیه، پایان جنگ صد ساله انگلستان- فرانسه (هر دو مربوط به سال1453)، اختراع صنعت چاپ توسط یوهان گوتنبرگ (در حدود سال 1455)، سقوط اسپانیای مسلمان یا سفر کریستف کلمب به آمریکا (هر دو مربوط به 1492)، یا رفرماسیون پروتستان که سال 1517 آغاز شد. در انگلستان، تغییر فرمانروایان در روز 22 اوت 1485 در نبرد بُزورس اغلب به عنوان پایان این دوره، ریچارد سوم نشان دهنده قرون وسطی قدیم و تودورها، نشانگر یک خاندان پادشاهی جدید و یک دوره تاریخی جدید است. تفاوتهای مشابهای در رابطه با بقیه این دوره در حال ظهور هستند. به طور سنتی، گفته می شود قرون وسطی هنگامی که امپراتور روم غربی به طور رسمی در سال 476 پایان یافت، شروع می شود. با این حال، این به خودی خود مهم نیست، امپراتور روم غربی بسیار ضعیف بود، در حالی که فرهنگ رومی باید در ایتالیا حداقل برای یک یا چند دهه اخیر باقی می ماند. امروزه، برخی آغاز قرون وسطی را به تقسیم و مسیحی شدن امپراتوری روم (در قرن چهارم) می دانند، در حالیکه برخی دیگر مانند هنری پیرِن این دوره را تا ظهور اسلام (قرن هفتم) به عنوان "اواخر عهد باستان" می پندارند. قرون وسطی اغلب به یک دوره اولیه که (گاهی به آن عصر جاهلیت و تاریکی می گویند) و حداقل از قرن پنجم تا قرن هشتم ادامه داشت و سیاست ها متغیر بود، سطح فعالیت اقتصادی نسبتاً پایین بود و هجوم های موفقیت آمیزی توسط ملل غیر مسیحی (اسلاوها، عرب ها، اسکاندیناوی ها، ماگیارها) صورت پذیرفت؛ و یک دوره میانی (قرون وسطای متعالی) که سازمانهای پیشرفته فرماندهی و دوره رعیت یا واسال و ساخت قلعه و ابزار جنگی و احیاء زندگی شهری و اقتصادی را تجربه کرد و دوره پایانی که شاهد رشد نیروی پادشاهی، ظهور علائق و دغذغه های اقتصادی و تجاری و ضعیف شدن پیوندهای قدیمی وابستگی، به خصوص پس از طاعون قرن چهاردهم بود. تفتیش عقاید یعنی بازرسی و تفحص در باورهای افراد. به اعمالی گفته می شود که از سوی یک موضع صاحب قدرت، مردم مورد باز خواست به دلیل باور های خود قرار می گیرند . مشهورترین آن، تفتیش عقاید در اروپای مسیحی است . این نام از دوران قرون وسطی به یادگار مانده است و مخالف آزادی بیان و آزادی عقیده یا آزادی اندیشه است. تفتیش عقاید، به بیان دقیقتر عبارت بود از هیئتهای داوری بسیار مجهز که کلیسای کاتولیک میکوشید از طریق آنها به یکپارچگی دینی مورد نظر خود نائل شود.[۱] این عمل توسط دستگاه کلیسا انجام می شد و متهمان بسیاری در دادگاه‌های تفتیش عقاید متهم به ارتداد، شرک و جادوگری می‌شدند. این افراد ابتدا برای اعترافگیری شکنجه میشدند. در صورت عدم اعتراف سرنوشت معلومی برای آنها متصور نبود، اگرچه اکثر مردم تاب شکنجه ها را نداشتند و اعتراف به اعمال کرده و ناکرده خود میکردند. سپس دستگاه تفتیش عقاید آنها را محکوم به مجازاتهای گوناگون و در بسیاری از مواقع به صورتهای غیر انسانی اعدام میکرد.[۲] آغاز تفتیش عقاید در دوران سده های میانه، همواره کلیسا در صدد تثبیت استیلای سیاسی خود بر اروپا بود . ولی تفتیش عقاید به شکل سازمان یافته متاخرتر پدید آمد. دستگاه پاپ همواره از به چالش کشیده شدن اقتدارش وحشت داشته و در قرون وسطای پسین، به علت افزایش فساد کلیسا و رشد سواد، جنبشهای بدعتگذارانه شدیدتر شد. تا آنکه نخستین نشانه های مقاومت شدید کلیسا در اواخر قرن دوازده هنگامی نمایان شد که در ناحیه ای در جنوب فرانسه به اسم لانگدوک، جنبش بدعتگذارانه عظیمی به وجود آمد که پیروانش خود را کاتار مینامیدند (به معنی پاک و خالص) . اعتقادات کاتارها کاتارها که مدعی عمل به مسیحیت راستین بودند، معتقد به بسیاری از آیینها و اعتقادات کلیسایی نبودند؛ مثلاً عشای ربانی را به جا نمی‌آوردند و معتقد به این نبودند که حضرت عیسی پسر خداوند است. آنها همچنین به دوزخ و برزخ اعتقاد نداشتند و معتقد بودند که آدمیان پس از مرگ، یا به بهشت میروند و یا اگر گناهکار باشند، به زندگی در کالبد حیوانات پست تر محکوم میشوند.[۱] احساس خطر و مقاومت کلیسا این مساله به خودی خود خطری جدی برای کلیسا نبود، ولی کاتارها در جذب نوکیشان مهارت بسیار خاصی داشتند . رهبران کاتار که در میان پیروانشان به الگوی کامل معروف بودند، بسیار زندگی سختگیرانه و زهدآمیزی داشتند که باعث میشد اسقفهای کلیسا در مقابلشان موجوداتی حریص به چشم آیند. به تدریج فلسفه کاتارها در بین مردم بسیاری از شهرها از جمله تولوز، آژن، بزیه و آلبی پیروان گسترده‌ای یافت؛ به طوری که در برخی مناطق، رهبران غیر دینی نیز به حمایت از این آیین روی آوردند، مثلاً کنت تولوز. پاپ اینوکنتیوس سوم مصمم گشت که علیه بدعتگذاران جنوب فرانسه دست به اقدام جدی بزند. ابتدا وی از اسقفهای خود درخواست کرد که در منطقه دست به سفرها و موعظه های بیشتری بزنند و در پی یافتن شواهدی باشند که نشان دهنده حمایت رهبران سیاسی از کاتاریسم باشد. البته این اقدام اینوکنتیوس چیز تازه ای نبود و قبلاً پاپ لوکیوس سوم نیز این عملیاتها را ترغیب میکرد. اما این اقدام اینوکنتیوس کافی به نظر نرسید، به طوری که کار به جایی رسید که سفیر ویژه پاپ در آلبی از سوی طرفداران کنت تولوز پس از ضرب و جرح به قتل رسید.[۱] اخراج کاتارها از کارکاسون پس از قتل سفیر پاپ در سال 1208، پاپ دست به اقدامی تاثیرگذارتر و شدیدتر زد : وی کنت تولوز را تکفیر کرد خواستار جهادی برضد کاتارها شد که این جهاد به خاطر نام شهر آلبی -مقر اصلی کاتارها- به جهاد آلبیگایی معروف شد. جنگاوران و سربازان از تمام اروپا به امید بخشایش گناهان و شهریاری در سرای دیگر و برخی به امید غنائم جنگی، به جنوب فرانسه آمدند. پایگاههای کاتارها یکی پس از دیگری سقوط کرد، ولی نابودی کاتاریسم قریب بیست سال به درازا انجامید و به این ترتیب پاپ اینوکنتیوس سوم به فکر سلاحی دیگر افتاد[۱] تفتیش عقاید پاپی تفتیش عقاید پاپی دستگاه حقوقی تازه ای بود که زیر نظر مستقیم پاپ قرار داشت. پاپ مفتشانی را منصوب میکرد که وظیفه یافتن بدعتگذاران و مجازات آنان را داشتند. اکثر مفتشان دراویشی فقیر بودند که زندگی فقیرانه ای داشتند و در تجرد زنگی میکرده، از طریق صدقات مردم امرار معاش میکردند. فرق اصلی آنها با دیگر زاهدان آن دوره این بود که زیر نظر پاپ بودند و نه رییس یک صومعه. راهبان دو فرقه فرانسیسکن و دومینیکن نقش مهمی در گسترش تفتیش عقاید پاپی داشتند. در ابتدا آنها به خواست پاپ ، "با فروتنی به دنبال بدعتکاران میرفتند و آنها را از لغزش باز میداشتند". اما به زودی آشکار شد که خیل بزرگی از مردم با اقناع و تشویق به راه راست هدایت نمی‌شوند! پس اینوکنتیوس بهترین متفکران کلیسا را در سال 1215 جمع کرد و در چند شورا به این نتیجه رسیدند که تبعید بدعتگذاران و مصادره اموالشان مجازات مناسبی است. در دوران پاپ گریگوریوس نهم، این اختیارات گسترده تر شد و سرانجام در سال 1252، کلیسا رسماً اعلام کرد که بدعتگذاران غیرنادم را برای اعدام از طریق سوزاندن تحویل مقامات سیاسی خواهد داد. این فتوا ضمناً استفاده از شکنجه برای اعتراف گیری را مجاز دانست. قربانیان سرشناس تفتیش عقاید گالیله در دادگاه تفتیش عقاید از معروف‌ترین قربانیان تفتیش عقاید در دوران قرون وسطی می‌توان از گالیله نام برد که البته به علت بازگشت وی از عقیده‌اش مبتنی بر زمین مرکزی اعدام نشد.دیگر قربانی معروف تفتیش عقاید که اعدام شدجردانو برونو بود که هم به علت داشتن یکی از آیین‌های ابتدایی و هم به علت عدم اعتقاد به نظریه زمین مرکزی اعدام شد.[۳] یهودیان از گروه قربانیان معروف آن بودند به ویژه در اسپانیا گروه‌های یهودیان را زنده زنده سوزاندند که باعث شد یهودیان زیادی از اسپانیا مهاجرت کنند بعد از پایان یافتن تفتیش عقاید خوان کارلوس اول پادشاه اسپانیا در سال ۱۹۹۲ از یهودیان مهاجرت کرده درخواست کرد تا به وطن اصلی خود بازگردند[۱] از دیگر قربانیان تفتیش عقاید می‌توان به مسلمانان، والدوسیان، فراتیچلی‌ها، شوالیه‌های هیکل، پروتستان‌ها اشاره کرد.[۱]و از افراد سرشناس قربانی می‌توان به ژاندارک، یان هوس، جیرولامو ساوونارولا اشاره کرد[۱] زوال تفتیش عقاید در اروپا زوال این دستگاه در اروپا، به صورت ناگهانی پایان نیافت و حدود یک قرن زمان برد . چشمگیرترین دستگاه عقاید، در فرانسه ی سال 1789 به اجرا در آمد که مقارن با اندیشه های آزادی خواهانه ی ملت فرانسه بود . در پی پیروزی انقلاب فرانسه، دستگاه تفتیش عقاید مورد حمله ی مردم قرار می گرفت و یکی پس از دیگری نابود می شد . سربازان فرانسوی در زمان ناپلئون وقتی که به اسپانیا رسیدند، همین کار را با دستگاه تفتیش عقاید آن کشور انجام دادند . اما وقتی که سپاه ناپلئون پس از چند سال در نوریدیده شد و قدرت های قدیمی در اسپانیا به کار خود بازگشتند، سیستم تفتیش عقاید نیز به جای خود بازگشت .در ایتالیا نیز وقایع شبیه اسپانیا اتفاق افتاد، اما شکل انجام آنها صورت محدود تری داشت . پرتغال هم تا نیمه ی قرن نوزدهم به کار تفتیش عقاید و آنچه نابودی بدعت گزاران می نامید ادامه داد . در رم که پایگاه دستگاه پاپ بود با تفتیش عقاید گره خرده بود و تا اواسط قرون نوزده تفتیش عقاید انجام می شد .اوضاع در آمریکای لاتین هم تا جدایی از اسپانیا در اوایل قرن نوزده صورت خوبی نداشت که این جدایی باعث نابودی این دستگاه در آن مناطق شد . [

دوشنبه 29 مهر 1392 - 2:28:26 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


التفات کن


بزم مقرب


خواب نوشین


پنج اصل


لعنت ابدی و قصاید امشب و غزلها


آینه سایه پوشید در قهقه افتاد


طوفان


گل نرگس نفس نفس منصور


بادکردن پوست زمان


شعرمحرم بحران دستها از حامدرحمتی


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

140189 بازدید

409 بازدید امروز

548 بازدید دیروز

3609 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements