عاشقي محنت بسيار كشيد
تا لب دجله به معشوقه رسيد
نا شده از گل رويش سيراب
كه فلك دسته گلي داد به اب
نازنين چشم به شط دوخته بود
فارغ از عاشق دلسوخته بود
ديد در روي شط ايد به شتاب
نو گلي چون گل رويش شاداب
خواست كازاد كند از بندش
اسم گل برد در اب افكندش
خوانده بود اين مثل ان مايه ناز
كه نكويي كن ودر اب انداز
گفت به به چه گل زيباييست
لایق دست چو من رعنایی است
حيف ازون گل كه برد اب او را
كند از منظره ناياب او را
گفت رو تا كه زهجرم برهي
نام بي مهري بر من ننهي
مورد نيكي خواصت كردم
از غم خويش خلاصت كردم
باري ان عاشق بيچاره چو بط
دل بدريا زد وافتاد به شط
ديد ابيست گوارا ودرشت
بنشاط امد ودست از جان شست
دست پايي زد وگل را بربود
سوي دلدارش پرتاب نمود
گفت كاي افت جان سنبل تو
ما كه رفتيم بگير اين گل تو
بكنش زيب سر اي دلبر من
ياد ابي كه گذشت از سر من
جز براي دل من بوش مكن
عاشق خويش فراموش نكن
خود ندانست مگر عاشق ما
كه زخوبان نتوان خواست وفا
عاشقان گر همه را آب برد
خوب رويان همه را خواب برد
سلام معصومه خانم عزيزوگرامي خوش آمديد
ضرب ريزي كه وجد آوردهمواره در دست عاشقان باد
دل ما را با طبل جنگي چه كار
ازشما سپاسگزا رم. بسيار گلهاي بنفش با طبع ناسازگارم يكرنگ و هماهنگ است بنفش حال وهواي من است نه سرخ و صورتي
متشكرم
140287 بازدید
88 بازدید امروز
419 بازدید دیروز
3671 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian