×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

پرندهء آتش

× تاريخچه پروازواينكه آدمي به چندصورت پروازميكند
×

آدرس وبلاگ من

ashiyaneh.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/ahamed

خواب نوشین

چون خواب نوشین یاد دارم ماهتابی روشن‌تر از روز سپید کامگاران ییلاق بود و آبشار و جنگل و کوه دنیای شب از پرتو مه نور باران لطف هوا چندان که گفتی الفتی داشت خاموشی شب با خروش آبشاران در گوش دل افسانه آفاق می‌گفت دلکش سرود آبشار از کوهساران آویخته گل از فراز شاخ گلبن چونان که از گوش عروسان گوشواران برداشته از شاخساران لحن داوود هر سو هزار آوا هزاران در هزاران هنگامه عشق و نشاط نوجوانی هنگام گلگشت و بساط نوبهاران لب بر لب نی بر سر سنگی نشستم سرکرد نی با من نوای غمگساران تا دختر دهقان برون از خانه بشتافت چون لاله‌ای افروخته بر سبزه‌زاران چون غنچه در چادر نمازی سرخ و دلکش می‌شد سبو در کف به طرف چشمه‌ساران چشمک زنان بر من گل چادر نمازش چون دیده اختر که بر اخترشماران رفتم لب جو با نیاز تشنه کامی همچون گدا بر خوان ناز شهریاران من از نهیب عشق او لرزنده چون بید او رُسته چون سرو از کنار جویباران رخساره او از جمال کبریائی پرتو فکن بر شیوه آیینه داران افشانده گیسو چون ملک در حال پرواز یا پرچمی زرّین به دست شهسواران عرض نیاز خویش کردم نازنین را وز یأس و امّیدم دلی چون بی‌قراران لیکن به لبخندی که بودش حاکی از مهر بگشودم از دل عقده چون امّیدواران با ساعدی سیمین سبو در دست من داد چون سیمبر ساقی که ساغر بر خماران نوشیدم آب و تشنه‌تر گردیدم، آری سیری کجا و جام وصل گلعذاران حالی نه آن حالم بجا و نی جوانی است چون نخل بی‌برگ و برم در شوره‌زاران سر زیر پر کرده ز باران حوادث در برگرفته زانوان، چون سوگواران نه دست تا آویزم از دامان دلبر نه پای تا بگریزم از بیداد یاران باری بتلخی روزگاری می‌گذارم آوخ‌ازان نوشین و دلکش روزگاران دیدمت وه چه تماشایی و زیبا شده ای ماه من ، آفت دل ، فتنه ی جانها شده ای پشت ها گشته دوتا، در غمت ای سرو روان تا تو درگلشن خوبی گل یکتا شده ای خوبی و دلبری و حسن چه حسابی شده ای بی حساب از چه سبب اینهمه زیبا شده ای ؟ حیف و صدحیف که بااینهمه زیبایی و لطف عشق بگذاشته اندرپی سودا شده ای شبِ مهتاب و فلک خواب و طبیعت بیدار باز آشوبگر خاطر شیدا شده ای بین امواج مهی رقص کنان باده بدست لطف را بین ،که به شیرینی رویا شده ای دیگران را اگر از ما خبری نیست چه غم نازنینا ، تو چرا بی خبر از ما شده ای ؟
شنبه 7 مرداد 1396 - 11:38:41 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


التفات کن


بزم مقرب


خواب نوشین


پنج اصل


لعنت ابدی و قصاید امشب و غزلها


آینه سایه پوشید در قهقه افتاد


طوفان


گل نرگس نفس نفس منصور


بادکردن پوست زمان


شعرمحرم بحران دستها از حامدرحمتی


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

140177 بازدید

397 بازدید امروز

548 بازدید دیروز

3597 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements